ادامه تحلیل برنقوش
......
یکی از این آثار مقابل تاریخ مربوط به عصر
نوسنگی در منطقهی «شتل هویوگ» ترکیه واقع در جنوب قونیه است و طرفداران منشأ
ترکی فرش برروی این آثار بسیار کار نمودهاند . یک گروه کاملاً مجهز ، متشکل از
باستانشنان ، فرششناس ، پژوهشگران و استادان دانشگاه به سرپرستی جیمز ملارت (James Mellart) در مورد آثار مذکور مدتها مطالعه کردند
و نتایج دستاورد خود را به طور مفصل در چهار جلد کتاب منتشر ساختند و در نهایت
ترکیه را گهوارهی فرش بافی نامیدند و سرمنشأ بسیاری از نقوش را نیز به آن مرتبط
نمودند و حتی «شتل هویوگ» را اولین مرکز فرشبافی در ترکیه معرفی کردند و در این
میان حتی اشارهای به ایران نگردید و نویسندگان کتب مذکور برای بسیاری از موارد
دلایل پیش پا افتادهای را بیان نموند . به عنوان مثال برای اثبات منشأ ترکی
دستبافها کلمه گلیم را بررسی نمودند . میدانیم که ترکها به گلیم «کیلیم» میگویند.
آنان این واژه را در ادبیات خود پی گرفتند و
چون ادبیات ترک در این مورد خالی بود از ادبیات فارسی کمک گرفتند . آنان به شعر
فردوسی استناد کردند و دیگر شاعران عصر غزنوی و استنباط نمودهاند که منظور این
شاعران از گلیم ، کیلیم بوده است و درنتیجهی ریشهی این لغت ترکی است و بنابراین
اصل و منشأ این دستباف نیز ترکیه بوده است . اما مهمتر از آن این که نقوش دیوارهای
شتل هویوگ را به نحوی رندانه بازسازی کردهاند و شباهتهایی تحمیلی میان آن نقوش و
گلیم های امروزی ترکیه بدست دادهاند و نتایج مطلوب خود را بدست آوردهاند .
به طور کلی تا قبل از دههی هشتاد و شاید هم
دههی 70 میلادی علاقهی زیادی به بررسی منشأ طرحها وجود نداشت و اغلب مطالعات
انجام شده سابقهای بیشتر از صدر اسلام را در بر نمیگیرد و بسیاری نیز براین
عقیدهاند که منشأ همهی طرحها را باید از زمان اسلام مورد بررسی قرار داد و
عبارت هنر اسلامی را معرفی میکنند . تنها در طی 20 سال گذشته است که برخی از فرششناسان
با مطالعات خود به نتایج دیگری دست یافتهاند . دکتر سیروسی پرهام در مقالهای
انتقاد گونه چنین به تجزیه و تحلیل عملکرد غربیان پرداخته است :
«جهد شتابزدهی بیشترین فرششناسان باختری در رمزگشایی
نقشهای قالی ایرانی و گشودن طلسم ترکیب خطوط درهم پیچدهی اسلیمی و ختایی (که به
ظاهر از هرگونه معنا و مفهوم تهی است و به گفتهی هاکسلی «زندگی چون طرح و نقش
قالی ایرانی است : زیبا ، ولی بیمعنی»
اساسیترین علت ناکامی ، بیگانگی اکثریت عظیم
فرششناسان غربی است از تمدن و ...
اساسیترین علت ناکامی ، بیگانگی اکثریت عظیم
فرششناسان غربی است از تمدن و
فرهنگ ایرانی که نقوش قالی نیز چون دیگر هنرها ، در
طول سدهها و بسا که هزارهها ، از تار و پود پیدا و نهانی همین تمدن و فرهنگ پدید
آمده است . تلاش در سنجیدن و باز نمودن نقشمایههای نگارین ناآشنا با سادهاندیشی
آغاز گشت که از جهتی زادهی اعتقاد به برتری تمدن و جهاننگری غرب بود . از پس این
پندار ، کلیدهای رمز قالی شرقی به جای آنکه در ژرفنای تمدن کهن خاورزمین جستجو
گردد در لابهلای اندیشههای نویافتهی باختری کاویده شد . پژوهش در سیر تحولی
نماد پردازی مغرب زمین ، جایگزین کندوکاو در اندیشههای رمزی و نمادی و اساطیری
مشرق زمین گردید و نمادهای شرقی به قیاس مفاهیم نمادی غربی به سنجش درآمد . چنین
بود که نقش مایهی بیدمجنون ، که در نظر بیشتر مردم غرب «بید گریان» خوانده میشود
، نقشمایهای پنداشته شد مالامال غم و اندوه و قالیهایی را که این نقشمایه برآن
بود «فرش عزا» خواندند و حقنه کردند که برای پوشش قبر و مراسم سوگواری بافته شده
است ! هم در این مرحلهی آغازی بود که نگارههای سه گوش سر و گردن تجرید یافتهی
جانوران ، «کلید یونانی» و «قلاب» نام گرفت و نقشمایه ی چهار بازوی میانهی
ترنجهای قالیهای فارس «خرچنگ» و « رتیل» پنداشته گشت !
مرحلهی دوم کندوکاو را پژوهندگانی آغاز
نهادند که سرانجام دریافته بودند که کلید رمز نقشمایههای شرق را نمیتوان در فضای
فرهنگ غرب جستجو کرد . اما به مصداق حکایت ملانصرالدین که کلید خانهاش را جای
تاریک کوچه گم میکند و لیکن در گوشهی روشن دنبال آن میگرذد «چون روشنتر است» ،
اینان نیز راه نزدیکتر و آسانتر و روشنتر را پیش گرفتند و آسیای صغیر و سپس آسیای
میانه را نه همان خاستگاه قالیبافی که مهد نقشمایههای قالیبافی پیش از روزگار
صفویان برشمردند . (اصحاب پان تورکیسم البته در این میان دستی داشتند) . مرحلهی
سوم هنگامی آغاز گشت که تنی چند پژوهش ژرفتر و گستردهتر در فرهنگ مشرق زمین را
واجب دانستند تا به اصل و منشأ این نقوش معمایی نزدیکتر شوند . چون سرزمین هند به
سابقهی استعمارگری اروپاییان به غرب نزدیک تر بود و آشناتر ، ابتدا شبه قارهی
هند را در نور دیدند و به وجد آمدند و در سیر و صفر سرمستانه چندان دور رفتند که
به چین و آیین بودا هم رسیدند . بسیاری طرح و نقشها که هنرمندان و صنعتگران ایرانی
به روزگار سلاطین مسلمان کشمیر در طول سدهی نهم هجری و سپس به همراه همایون
پادشاه گورکانی به نیمههای سدهی دهم به هند برده و ترویج کرده بودند مقولی
خوانده شد و دستپرودهی پادشاهان گورکانی . اما مرحلهی چهارم «طلسم گشایی» در
فضای پژوهشی خاصی بنیان گرفت که به واقعیتهای تاریخی نزدیکتر بود ، چون تکیه بر
پژوهشهای گستردهی اسلامی داشت . از آنجا که جز قالی پازیریک هخامنشی ، تمامی
نمونههای به دسترس افتاده ، پس از اسلام بافته شده بود ، همگی طرح و نقشهای
قالیبافی در پرتو اندیشهها و تعالیم
اسلامی که بوتهی سنجش نهاده شد . دستاورد پژوهشی این مرحله بسیار پربار بود ، و
لیکن این عیب را داشت که همه چیز را در تاریخ پس از اسلام میجست ، تو گفتی که
قالیبافی پس از اسلام پدیدار گشته و پیش از آن هیچ نبوده است . نویسنده در ادامه
اضافه مینماید که در ترکیب این مراحل چهارگانه بنا بر تقدم زمانی نیست و گاه دو
یا سه مرحله همزمان تحقق یافته و مرحلهی آغازی نیز از اوایل سدهی مسیحی حاضر تا
به امروز در محافل و نشریههایی همچنان بردوام مانده است .»
ادامه دارد |